این یک شعر نیست
یک بیانیه هم نیست
نه پیشگویی است و نه عصیان
تنها روایت یک کابوس معناستیز ست.و...
چند نقطه . تمام
☆☆☆☆☆☆
دلم برایت تنگ شده بود و
تاریکی می گرفتم
دارد چه پیش می آید
امام من (عج)
با ما سخن بگو ؟
☆☆☆☆☆
صبح بود و بیدارشده بودم .
در خوابهای چه کس ؟
اما زمان دچار وارونگی بود
مکان همان مکان بود
اما ما آمریکا شده بودیم ؟
نه
برده آمریکا
و محلل بازگشت به زوج ارباب ، شیطان بزرگ و پهلوی کنیزک
کیی نبود جر ۱۸۰ استاد منادی تن دادن
به فاحشگی اقتصاد نولیبرال
و غربگرایی خناسان
پااندازان
براندازان روشنایی ولایت فقیه
در سررمین فره ایردی
نام های ما تغییر نکرده بود
لیک نام ها
خود ، دیگر موجودات عجیب الخلقه ای
شده بودند
کلماتم از آسمان می بارید
اما آسمان قلبم
در درونم
در اشعال تاریکی بود
که حالا کابوسم شده بود
کابوسم
دوزخ معنای واژگون واژگانی بود
که شبیه اجنه و دیو های وارونه کار بودند :
با سم های معکوس
شبیه انور سادات
شبیه اردوغان
شبیه بن سلمان
و آه یکی از مسئولان.
و فقط یکی؟
.و گلمات اجنبی زامبی
باهم فریاد می زدند
نه غزه
نه لبنان
ما رئیس جمهوری ظریف می خواهیم
برای حراج ایران .
آیا پرت شده بودم
در زمانی دور ؟
آنگاه گه محمد پیامبر رسالت مرگ ناپذیر ( ص)
به فرشته مرگ لبیک گفته بود و
حالا قرآن داشت می پرسید
دوباره باز می گردید به شیطان ؟
و امت داشت سقیفه می شد
جز چهار نفر در جهان؟
وبافی نعل وارو زده بودند و معکوس شذه بودند :
"استقامت" می سرودم
به طور هجوی معنایش
در بیانیه ها و سخنرانی های رب النوع های سیاست و سازش
" تسلیم" می شد
می گفتم "مردم" اما مقصود
از پشت ماسک های اغوا
در یک بالماسکه وحشت
" الیگارشی:" خیانت و غارت از آب در می آمد
همچون کودکی می دویدم
تا در بازوان مطمئن حاج قاسم پناه گیرم
اما او ناگهان به نحو ظریفی
در کابوسم
تغییر چهره می داد و طبیبان
قاتلان حرفه ای روُباها و عهدها
از آب در می آمدند
تنها یک نفر
تنها او
با عمامه سیاه
در مه و غبار و دود
با دستهای بسته
پشت دری آتشگرفته
بر پهلوی کبود و دنده های شکسته
حون می گریست
و نوزاد سقط شده ی یک روُبا
کنار بانویی غرق نور و خون
فریاد می زد
یا ابا صالح ادرکنا
و این صدای ایران بود
صدای میلیونها نوزاد
که شکل می گرفت و
می شد سلیمانی
نصراله
رئیسی
حاجی زاده
.می شد سلامی
طهرانجی
ایزدی
می شد رشید
و هر کس که صدایش
ته مانده صدای ماه بود در شب دیجور
و باید ترور می شد
تا "تنها "
تنها بماند و
با آخرین شلیک
میراث شیر به روباه نه
به کفتار برسد
و نه چک زنیم نه چانه
انور اید به خانه
و کو آوای ناصر ینصرونی؟
☆☆☆☆☆
من سید علی ها را دوست دارم
در ناصبه علی ها نوری است علی
و سید علی
همان خمینی ست
و سید علی خمینی همان خامنه ای است
و من اصلا نگران نیستم
☆☆☆☆☆
این یک شعر نیست
یک بیانیه هم نیست
چیزی ست عجیب مثل یک کابوس که ناگهان
به خدا و امید مرت می شود
و این یک شعر نیست
صبح است و بیدار شده ام
در خوابی درون خوابی دیگر
شعر می خوانم
اما کلماتم را که در هوا تماشا می کنم
کلمه های من نیست
واژگان سرقت شده
قصائد اولی ست
خوب می نگرم
ردّ قصائد اخری
از آن کشف می شود
به شعرم می گویم
تو ، تو شاعری ایرانی گمشده در جهانی ؟
شاید تو ادونیس کافری ؟
و همه شاعرانی که بتبعهم الغاوون ؟
بودند ، نبودند ؟
کافر بودند
نبودند؟
لورکا
نرودا
مایاکوفسکی
حکمت
بامداد
اورهان ولی
درویش
پل الوار
برتون
پره ور
آپولینر
اناحماتووا
تسویتاوا
بودلر
والری
قبانی ...
و لابیرنت نام های بی هوا
که گاه رویای دادگری
بر کلماتشان غلبه می کرد
و آزادگی را می سرودند
آه ، آه ، آه
آهی که از جگر تبهیر می شود و
ابر می شود
☆☆☆☆☆☆
صبح بود و
در خوابی کابوس
بیدار شده بودم درون خوابی
و این یک شعر نیست
یک بیانیه نیست
گمشده بودم در شعرهای ۶۸ خودم
که شعرهای خودم نبود
کابوس همه شعرهای از کف دادگی بود و
او دیگر میان ما نبود
۱۴ خرداد بود و نبود و
تمام تابستان که می درخشید
من در چشمهایش غرق شده بودم
باران شده بودم
و بر ماه می گریستم
بر ان یگانه ماه غائب ۱۲۰۰ یاسال منتظر
و حالا این مهتاب سفر کرده
ابن راحل در شب مهجور ، ،، .....
☆☆☆☆☆
واین ها کلمات یک شعر نیست
.یک بیانیه نیست
دوباره در ۱۴۰۴
بازمانده قلبم است در کلمات ۶۸
کلمات همه شاعران پرده پوش
که در روشنایی تو مرده بودند و
می سرودم شعر ترا
که پایان نمی گرفت در من: مویه ای باران
بی پایان:
☆☆☆☆☆
"دریا ، باژگون آسمان
.☆☆☆☆☆
زهدانی رسیده
که نوزادش را رها می کند .
☆☆☆☆
به دامان آبی ی خونالود سپیده دم
خورشید
قطره ای که کش می آید و
می گسلد ( کجای داستانت زاده شدی ؟)
☆☆☆☆
و این آغاز چهره ی آبی توست
در ملکوت زمین
☆☆☆☆☆
روز ، روز توست
که مادر آبهای ریشه روشن خویشی:
☆☆☆☆☆
زین بعد من شعرهای شب رحلت ترا
خواب می دیدم :
روحی لک الفداء بار سفر کرده ام
ردّی بجا نهاده بود در شب برفی زمین روحی روح الله منادی غنچه نرگس ،ای ای ، ای گلاب گلی گمشده ، آب فرو شده در زمان های زمینه ای دیگر
ما چه رنجها را گشتیم و گشتیم وبا هژار زخم ظلمات ، واله ی این ردّ تو گشته ایم در شب برف در لابلای صخره ای زمین ....
واین پاره ای دیگر از دل من است در آن ۱۴ خرداد ۶۸:
☆☆☆☆
هر چند ما هنوز در پای کوهستان سرسخت خود
و شنزار زمان مان
شبی دشوار و چشم براه را
سپری می کنیم.
و دیوارهای محبس جسد های فراموشکارمان
چشم های روح را بسته نگاه داشته اند
اما دیگر آسمان
ترانه ها و
روُیاهایش را
به تو هدیه کرده است
آیا در بازمانده ی صدای تو
برای ما سهمی
از آوازهای جبریل مانده است؟
☆☆☆☆☆
از کابوسها و خوابها گریخته
اکنون در روزهای سخت و شیدای صخره ۱۴۰۴
بیدارم
و باز می گردم و مراثی ترا دوباره
می مویم
و امید در نام تو نهان است
روح الله
ای دعوت کننده به موعود منتظر
که شکست نمی خورد
و گناه ما این است که فریاد می زنیم
هزگز نمی خواستیم آمریکا شویم
این رویای سارقان سامری
غاصبان دروغواری
و یهودان فرعون زده بود
نه رویای ما
ما با لبهای عطشان به قتل رسیده ی مظلوم
آن دادگر جهانی را به ضجه می خوانیم
و جز او نمی خواهیم
چرا بهراسیم
شکست نا پذیر الله ست
با ماست
بقیه الله
دوست ماست
امید جز او نیست و او همان تنها امید ماست
و فریاد ما تا روز عدل جهانی
همچنان طنین خون دارد :
ابدالآباد مرگ بر ظلمات می بارد
وامروز ایران یعنی بروشنی :
مرگ بر: آمریکا
مرگ بر اسراییل
و مرگ بر همه تاریکی های شرک پنهان
در زیر نقاب فریبکاران